دانلود مقاله دین و دیندارى در جهان معاصر
دین و دیندارى در جهان معاصر
هفت آسمان: آیا نوع و میزان نیاز انسان معاصر به دین نسبتبه گذشته تغییرى کرده است؟ اگر این نیاز تشدید شده است به کدامین قرائت؟ و نیز چه مؤلفههایى در جهان امروز در این تشدید نیاز مؤثر بوده است؟
استاد: راستش را بخواهید، سؤالتان، به سبب شدت ابهامى که دارد، لااقل براى من، قابل جوابگویى نیست. مثلا، معلوم نیست که منظورتان از لفظ دین، دقیقا، چیست. مىدانید که از این لفظ معانى بسیار عدیدهاى اراده مىتوان کرد. ممکن است، بر حسب بعضى از معانى این لفظ، انسان امروزى هیچ نیازى به دین نداشته باشد و، بنا به برخى از معانى دیگر آن، انسان امروزى همچنان نیازمند دین باشد ولى نوع نیازش، در قیاس با نیاز انسان گذشته به دین، متفاوت شده باشد یا میزان نیازش بیشتر یا کمتر و شدیدتر یا خفیفتر شده باشد. وانگهى، وقتى از مقایسه نیاز انسان معاصر با نیاز انسان گذشته به دین مىپرسید، مرادتان از لفظ گذشته چیست و منظورتان از انسان گذشته کیست. گذشته هم شامل یک ثانیه پیش مىشود و هم شامل ده سال پیش و هم شامل یک قرن یا ده قرن یا صد قرن پیش. انسان چه زمانى را با انسان امروزى، از نظر نوع و میزان نیاز به دین، مقایسه کنم؟ اما شاید بتوان سخن را از جایى آغاز کرد که هم به ارائه تعریف خاصى از دین، که تعریفى کارکردى functional است، بینجامد و هم تا حدى پاسخگوى پرسش شما باشد; و آن جا مبحث «محدودیت طبیعت انسان» است. تقریبا همه ما قبول داریم که کرانمندى و محدودیتیکى از جنبههاى لاینفک طبیعت آدمى است. نیازى به تامل و تفکر فراوان نیست تا دریابیم که قدرت ضبط و مهار بعضى از اوضاع و احوالى را که براى ما پیش مىآیند و از نظر ما اهمیت دارند نداریم. گاهى احساسات ناخواستهاى، نظیر افسردگى، ترس، تنهایى، و کشمکش با خود، مایه دردسر و گرفتارى ما مىشوند. حوادثى مانند جنگ، مرگ، شکست، تنگدستى، و بیمارى نیز به یاد ما مىآورند که ما غالبا در برابر عوامل عمدهاى که زندگى و رضایتباطن ما را تهدید مىکنند بسیار ضعیف و عاجزیم. بسیارى از ما نه براى زندگى خود معنایى مىیابیم و نه در امورى که، در جهان، رخ مىدهند هدفى مىبینیم. باز، بسیارى از ما دلنگران رفتارهاى نامطلوبى هستیم که از خودمان سر مىزند یا نگرانیم از اینکه چرا نمىتوانیم رفتار دیگران را تغییر دهیم یا جلوى ظلم و بىعدالتىشان را بگیریم. همه اینها موجب پیدایش اضطرابهاى وجودى، بىقراریها، و دلهرهها مىشوند و محدودیت و تناهى ما را پیش چشمانمان مىآورند. به نظر من، آغاز احساس این فقدانها، محدودیتها، و کمبودها مقارن استبا آغاز اقبال به دین. درست همانطور که وقتى شخصى، در حال فرار، به انتهاى یک کوچه بنبست مىرسد نخستین واکنش طبیعى، و چه بسا ناآگاهانهاش، این است که چشم برمىدارد و به بالا مىنگرد تا ببیند که آیا راهى براى برگذشتن از دیوارها و پشتسر نهادن موانع هستیا نه، انسان نیز به محض اینکه به مرزهاى وجودى خود مىرسد و به حدود و ثغور خود وقوف مىیابد، گویى، رو به سوى بالا مىکند. دین مىکوشد، به نحوى از انحاء، انسان را در غلبه بر احساس فقدان، محدودیت، و کمبود یارى دهد. اگر این تحلیل درستباشد، لازمهاش این است که اگر نوع بشر از محدودیتخود تجربهاى نمىداشت دینى پدید نمىآمد; و من این لازمه را قبول دارم و بدان ملتزمم. یک موجود نامحدود و لا یتناهى به دین نیاز ندارد; چنین موجودى، در واقع، خداست و خدا متدین و محتاج دین نیست. البته اینکه هر فرد انسانىاى کدامیک از مظاهر محدودیت وجودى خود را درک کند و کدامیک از این مظاهر را درک نکند یا اینکه کدامیک از جلوههاى محدودیتخود را بیشتر یا کمتر و شدیدتر یا خفیفتر احساس کند به علل و عوامل چندگانهاى وابستگى دارد و از جمله به محیط اجتماعىاى که در آن زندگى مىکند و، على الخصوص، به سنخ روانشناختى خود او توقف تمام دارد. و از همین مطلب مىخواهم نتیجهاى بگیرم که، اگر چه مستقیما به جواب سوال شما ربطى ندارد، با اینهمه، مهم به نظر مىرسد و آن اینکه، در طول تاریخ، نه همه جوامع نیاز یا نیازهاى واحد و مشترکى به دین داشتهاند و نه همه افراد. ممکن است جامعه امریکایى کنونى نیاز یا نیازهایى به دین داشته باشد کاملا متفاوت با نیاز یا نیازهایى که جامعه روم دو هزار سال قبل داشته است; و نیز امکان دارد که شخص شما نیاز یا نیازهایى به دین داشته باشید یکسره متفاوت با نیاز یا نیازهاى من. پال تیلیش، الاهیدان پروتستان مسلک و اگزیستانسیالیست معروف روزگار ما، که در کتاب الاهیات سامانمند Systematic Theology خود تصریح کرده است که: تناهى وجود است که ما را به مساله خدا سوق مىدهد، در کتاب شجاعتبودن که به زبان فارسى هم ترجمه شده است، اضطرابهاى وجودى عمدهاى را که انسانها تجربه مىکنند و از رهگذر آنها آدمیان به دین رو مىکنند سه چیز مىداند: اضطراب ناشى از عجز از گریز از مرگ، ترس از بىمعنایى و بىهدفى، و دغدغه نتایج اعمال. سخن من این است که محال نیست، و حتى بعید هم نیست، که انسانهایى باشند که به مقتضاى محیط اجتماعى خودشان و مخصوصا سنخ روانى خودشان پارهاى از این اضطرابها را نداشته باشند و، در عوض، پارهاى اضطرابها و ترسها و دغدغههاى دیگر داشته باشند. مثلا، به نظرم مىآید که کسى مثل زوربا در رمان زورباى یونانى نیکوس کازانتزاکیس را دقیقا نتوان داراى همین اضطرابهاى تیلیشى دانست. به هر حال، به نظر مىرسد که اینکه در قرآن آمده است که: فاذا رکبوا فى الفلک دعوا الله مخلصین له الدین (و چون به کشتى سوار شوند خدا را بخوانند و دین را براى او خالص کنند) و اینکه اروپاییان مىگویند: در سنگر انفرادى هیچ کس منکر خدا نیست نشان دهنده این گرایش انسان است که وقتى با حد و مرزهاى وجودى خود روبرو مىشود به دین رو مىکند. دین این حد و مرزها را، در بعضى از موارد، از میان برمىدارد و، در سایر موارد، قابل فهم و تحمل مىکند و، در هر دو حال، به انسان کمک مىکند تا درد و رنج کمترى احساس کند. از این حیث، سخن پال پرویسر Paul Pruyser بسیار دلنشین است که: دین، از لحاظ روانشناختى، چیزى شبیه عملیات نجات است
(( برای دانلود کلیک کنید ))
:: برچسبها:
دانلود مقاله دین و دیندارى در جهان معاصر ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0